شاید عنوان هنری ترین کتاب تاریخ برای کمدی الهی دانته چندان دور از ذهن نباشد کتابی که با آن به همراه دانته به دوزخ ، برزخ و بهشت سفر می کنید و  رازهایی بر شما آشکار می شود که تا به حال در هیچ جایی دیگری ندیده اید.

  دانته که در یک روز آفتابی و زیبا با دختری بنام «بئاتریس پرتیناری» از نزدیک آشنا شد و آتشی در وجودش زبانه کشید که تا پایان عمر نتوانست این آتش را فرونشاند و همین آتش سبب شد تا عالی ترین تجلی ذوق بشر در دل او جوانه زند و در نهایت کمدی الهی دانته که یکی از زیباترین آثار ادبی ایتالیا به وجود آید و بئاتریس زیبا نیز در این اثر جاودانه در شمار یکی از فرشتگان آسمانی به حساب آید که دانته را در بهشت همراهی نماید.

کمدی الهی دانته منظومه ای منقسم به سه دفتر دوزخ ، برزخ و بهشت است که در آن رویا ها و تخیلات  شاعر وی را به درون جنگلی تاریک و مبهم می کشاند و در آنجا شاعر با شبح «ویرژل»، حماسه سرای جاودان رم آشنا می شود و در آن حال ویرژل  از اومی خواهد تا او را در برزخ و دوزخ همراهی کند  و در نهایت به او امید می دهد که در بهشت او به دیدار عشق زندگانی اش بئاتریس خواهد رسید و دانته نیز می پذیرد و آن دو با یکدیگر رهسپار می شوند.

 «در نیمه راه  این زندگانی فنا پذیر ،

من خویشتن را سرگشته در جنگلی هراس انگیز دیدم،

 از راه راست به دور افتاده ، وحشتزده آنسان که بیانش آسان نیست، جنگلی وحشی و بی رحم ، ستبر و خشن ، در آن حال که هراس بر من مستولی گشته ، و در آن تخکامی که با مرگز فاصله چندانی نداشتم ،

 با شما در میان خواهم گذاشت آنچه را که بر من گذشت...»

 و سفر پر راز و مرز دانته از اینجا آغاز می شود او در معیت ویرژل از درکات دوزخی می گذرد و در هر قسمت نامورانی را می بیند که روزگاری با آنها در تاریخ آشنایی داشته است و به سرنوشت سیاه آنها پی می برد . و در اینجاست که ویرژل او را به جملاتی که بر سر دوزخ حک شده بود آشنا می کند.

  «از من به شهر رنج می بری...

 از من به سوی درد و جاودانی می شتابی...

 از من تو بر مردم گمگشته راه می جویی ...

ای آنکه پای به این وادی می نهی رشته های امید خویشتن را پاره کن...»

 در دوزخ دانته با «فرانچسکا» نگون بخت هم صحبت می شود و« پاریس» و «تریستان» را نیز می بیند و ویرژیل داستان فرانچسکا را که کی از غم انگیز ترین داستان ها است برای او نقل می کند.

«در حالیکه یکی از جانها این سخنان را برایم ادا می‌کرد،

دیگری می‌گریست، آن سان که از سر دلسوزی

از هوش رفتم، چنان چه در حال مرگ باشم.»

 در کتاب دوم سفر برزخ دانته آغاز می شود و شاعر از درون ظلمات هراس انگیز به سوی امید می شتابد در برزخ هنوز امیدی هست و سفر اعراف به مانند دوزخ درد آلود نیست  اما امید دانته این است که هر چه زودتر به دیدار بئاتریس در فردوس بشتابد و آنجاست که بئاتریس را می بیند.

« در برابرم دوشیزه ای پدیدار کشت ...

 که پوششی از حریر سبز بر قامتش افتاده بود...

 و گویی فروغی شعله آسا از وجودش تابنده بود...

 و روان من که گویی دیر زمانی بود از دیدارش بر خویش نمی لرزید ...

 به هیجان افتاد و گرچه دیدانم به درستی او را تشخیص نمی داد

 زیرا نوعی معصومیت پنهانی در او متجلی بود ...

و با این حال عشق دیرین بر من غالب گشت ...»

کمدی الهی دانته به خوبی بیانگر این است که نویسنده با خلق این اثر جاودانه  تاجی مرصع برسر ادبیات ایتالیا  گذاشته است که و موجب جاودانگی  خود او نیز می باشد و شاعران و نویسندگان بسیاری با تاثیر از این اثر جاودانگی آثار موفق بسیاری را خلق کرده اند از این رو مطالعه این اثر جاودانی به همه علاقه مندان ادبیات ملل توصیه می شود.

 در ایران این اثر را شجاع الدین شفا به فارسی برگردانده است.

چهارشنبه 14 آذر 1397
بؤلوملر :