کتاب رسپیناتک

کمدی الهی نوشته دانته

0 گؤروش
یازار:‌

شاید عنوان هنری ترین کتاب تاریخ برای کمدی الهی دانته چندان دور از ذهن نباشد کتابی که با آن به همراه دانته به دوزخ ، برزخ و بهشت سفر می کنید و  رازهایی بر شما آشکار می شود که تا به حال در هیچ جایی دیگری ندیده اید.

  دانته که در یک روز آفتابی و زیبا با دختری بنام «بئاتریس پرتیناری» از نزدیک آشنا شد و آتشی در وجودش زبانه کشید که تا پایان عمر نتوانست این آتش را فرونشاند و همین آتش سبب شد تا عالی ترین تجلی ذوق بشر در دل او جوانه زند و در نهایت کمدی الهی دانته که یکی از زیباترین آثار ادبی ایتالیا به وجود آید و بئاتریس زیبا نیز در این اثر جاودانه در شمار یکی از فرشتگان آسمانی به حساب آید که دانته را در بهشت همراهی نماید.

کمدی الهی دانته منظومه ای منقسم به سه دفتر دوزخ ، برزخ و بهشت است که در آن رویا ها و تخیلات  شاعر وی را به درون جنگلی تاریک و مبهم می کشاند و در آنجا شاعر با شبح «ویرژل»، حماسه سرای جاودان رم آشنا می شود و در آن حال ویرژل  از اومی خواهد تا او را در برزخ و دوزخ همراهی کند  و در نهایت به او امید می دهد که در بهشت او به دیدار عشق زندگانی اش بئاتریس خواهد رسید و دانته نیز می پذیرد و آن دو با یکدیگر رهسپار می شوند.

 «در نیمه راه  این زندگانی فنا پذیر ،

من خویشتن را سرگشته در جنگلی هراس انگیز دیدم،

 از راه راست به دور افتاده ، وحشتزده آنسان که بیانش آسان نیست، جنگلی وحشی و بی رحم ، ستبر و خشن ، در آن حال که هراس بر من مستولی گشته ، و در آن تخکامی که با مرگز فاصله چندانی نداشتم ،

 با شما در میان خواهم گذاشت آنچه را که بر من گذشت...»

 و سفر پر راز و مرز دانته از اینجا آغاز می شود او در معیت ویرژل از درکات دوزخی می گذرد و در هر قسمت نامورانی را می بیند که روزگاری با آنها در تاریخ آشنایی داشته است و به سرنوشت سیاه آنها پی می برد . و در اینجاست که ویرژل او را به جملاتی که بر سر دوزخ حک شده بود آشنا می کند.

  «از من به شهر رنج می بری...

 از من به سوی درد و جاودانی می شتابی...

 از من تو بر مردم گمگشته راه می جویی ...

ای آنکه پای به این وادی می نهی رشته های امید خویشتن را پاره کن...»

 در دوزخ دانته با «فرانچسکا» نگون بخت هم صحبت می شود و« پاریس» و «تریستان» را نیز می بیند و ویرژیل داستان فرانچسکا را که کی از غم انگیز ترین داستان ها است برای او نقل می کند.

«در حالیکه یکی از جانها این سخنان را برایم ادا می‌کرد،

دیگری می‌گریست، آن سان که از سر دلسوزی

از هوش رفتم، چنان چه در حال مرگ باشم.»

 در کتاب دوم سفر برزخ دانته آغاز می شود و شاعر از درون ظلمات هراس انگیز به سوی امید می شتابد در برزخ هنوز امیدی هست و سفر اعراف به مانند دوزخ درد آلود نیست  اما امید دانته این است که هر چه زودتر به دیدار بئاتریس در فردوس بشتابد و آنجاست که بئاتریس را می بیند.

« در برابرم دوشیزه ای پدیدار کشت ...

 که پوششی از حریر سبز بر قامتش افتاده بود...

 و گویی فروغی شعله آسا از وجودش تابنده بود...

 و روان من که گویی دیر زمانی بود از دیدارش بر خویش نمی لرزید ...

 به هیجان افتاد و گرچه دیدانم به درستی او را تشخیص نمی داد

 زیرا نوعی معصومیت پنهانی در او متجلی بود ...

و با این حال عشق دیرین بر من غالب گشت ...»

کمدی الهی دانته به خوبی بیانگر این است که نویسنده با خلق این اثر جاودانه  تاجی مرصع برسر ادبیات ایتالیا  گذاشته است که و موجب جاودانگی  خود او نیز می باشد و شاعران و نویسندگان بسیاری با تاثیر از این اثر جاودانگی آثار موفق بسیاری را خلق کرده اند از این رو مطالعه این اثر جاودانی به همه علاقه مندان ادبیات ملل توصیه می شود.

 در ایران این اثر را شجاع الدین شفا به فارسی برگردانده است.

آردینی اوخو
چهارشنبه 14 آذر 1397
بؤلوملر :

ژان ژاک روسو کیست؟

0 گؤروش
یازار:‌

موسیقیدان، نویسنده و فیلسوف فرانسوی ـ ژان ژاک روسو شاید با شخصیت چندین بعدی و نخستین دید غیر فرهنگی اندک پارادوکس بیاید. ولتر مخالف سرسخت روسو در نامۀ مورخ 30 اگست 1755 به فیلسوف در وابستگی به کتابی که به ولتر فرستاده بود، مینویسد: "در انسانها تمنای از نو چهار پای گشتن به وجود می آید. یعنی همۀ امتیازات فرهنگی را از دست دادن و در یک زندگی حیوانی داخل گشتن". ولتر سپس واژه به واژه مینگارد:

"آدم اثر شما را که میخواند، میخواهد بر چهار پای برود. از جایی که این عادت را شصت سال و اندی پیش ترک گفته ام، ناممکن میدانم از نو فرایش بگیرم. این حرکت " طبیعی" را به آنانی وامیگذارم که بیشتر از من سزاوار چهار پای بودن هستند."



این پارۀ توهین آمیز نامۀ ولتر تاثیر خیلی منفی بر روسو میگذارد. روسو ناگزیر میگردد خویش را کنترول بکند تا از راهرو ادب بیرون نگردد.

روسو نه تنها برای ولتر و معاصرانش بلکه نیز برای نسلهای بعدی اندیشه گری میماند که میخواهد مردمان را از بند تمدن برهاند زیرا به قول او، فرهنگ و تمدن مردم را فاسد ساخته و از حالت طبیعی بیرون در آورده. روسویسم بدینگونه بیشتر پراگماتیک ضد فرهنگ است تا فلسفۀ ضد فرهنگ.

از سوی دیگر نام روسو را با ناسیونالیسم و پاتریوتیسم گره زده اند. پاره هایی از یادداشتهایش به منتقدانش امکان آنرا میسر ساخت تا آنان ارجگزاری روسو به طبیعت را برای تخریب همو به کار ببرند. زدن برچسپ نژادپرستی بیجاست بر روسو. زیرا او هرقدر در آغاز بر پدروطن بالیده باشد، فرسنگها از راستگرایی نژادی به دور بوده است. در حقیقت روسویسم معرف کومونیتاریسم مطلق است. و آنانی که به یک سیستم اخلاقی و ارزشی گرایش دارند، بیگمان همبستگی و همسویی بیشتر باهم مییابند.

"آزادی نمیتواند بدون برابری عمر دراز داشته باشد"

روسو اگر از سویی مردمان را به بازگشت سوی طبیعت فرا میخواند از طرف دیگر تلاش شناخت هویت و سرزمین آبایی را در آنان میکند. به باور نه تنها مخالفان بلکه حتا شماری همنظران روسو این نظرات جایی در بحثهای فرهنگی ندارند و متضاد نمود مییابند. زیرا اگر روسو میخواهد مردمان به طبیعت بازگردند و انزوا را بربگزینند یا به قول ولتر "چهار پای گردند"، هرگونه سخن زدن با دیگران را بایستی طرد بکنند و اگر به تنهایی پناه بردن ترویج میگردد پس چگونه میتوان از شناخت هویت و سرزمین آبایی سخن زد؟

روسو اما نمیخواهد مردمان را به عصر ابتدایی ببرد بلکه به جایی که آنان آنجا حقیقتاً قرار دارند تا از موقعیت حقیقی به زندگی ایدیال دست بیابند.

نظرات پیچیده و بعضاً " در تضاد" روسو بحث برانگیز اند. چنانچه او همواره ناگزیر گشته، آنها را به خاطر بد فهمیها چندین بار توضیح بدهد. به گونۀ نمونهً به نظریۀ " غیروابسته بودن" ببینیم. چگونه ممکن است، کارفرما بدون کارمند شرکتی را بچرخاند؟ یا یک کشور بدون واردات و صادرات وجود داشته باشد؟ گیریم آن 300 سال پیش بوده باشد. اما روسو نیز برای این پرسشها پاسخ دارد. او در Global village نشان میدهد که حتا در یک شورای اجتماعی و سازمان سیاسی تا کجا میتوان وابسته گشت و در کجاها بایستی استقلالیت را حفظ کرد. در Contrat social او مدل قانونی که اندیشۀ آزادی را منتقل میسازد، مطرح میکند. دولتهایی که خود را موظف به عملی ساختن آن طرح میدانند، خادم پدروطن نامیده شده اند.



روسو یک فیلسوف نه بلکه فیلسوف سفیر آزادیست. طبیعت گرایی و قانون ایدیال مردمی نه دو مدل متضاد بلکه به باور روسو مدلهایی اند که آزادی را به ارمغان می آورند. آزادی طبق روسو نمیتواند بدون برابری عمر دراز داشته باشد و مالکیت تحت ارادۀ مردم میتواند برابری را تامین بکند. روسو مخالف قدرتگیری ارستوکراتها بود.

روسو توضیح میدهد که دولتهای بزرگ و قدرتمند از کشور های کوچک بهره کشی و آنها را تسخیر میکنند. کوچکترها میپذیرند. هر کدام به دیگری وابسته است. در فرجام آنچه به دست می آید استفادۀ بزرگتر ها از کوچکترهاست و ضرورت کوچکترها به بزرگترها زیر نام معامله. چون استفادۀ سؤ اختیاریست و ضرورت جبری پس چنین داد و گرفتی نه تنها تضاد مورالیستیست بلکه ایستاده بر سمپیتهای نفع کشی قدرتمندان. روسو به آن به چشم ضدیت با مورالیسم و ایدیالیسم میبیند. روسوست که در جامعۀ بستۀ فرانسه نظریۀ رادیکال دموکراسی را مطرح میسازد و آن تاثیر غیرقابل انکار بر انقلاب کبیر فرانسه میگذارد.

او با چاپ کتاب Du Contrat Social on Princepesdu dorit politque مینویسد: " شاید بپرسند، آیا شاهزاده یا قانونساز استم که در پیرامون سیاست مینویسم؟ من با نه پاسخ و ادامه میدهم، درست به همین خاطر در مورد سیاست مینویسم. اگر شاهزاده یا قانونساز بودم، وقتم را با گفتن "چه باید کرد؟" نمیگذشتاندم. انجام میدادم یا سکوت میکردم." و پی میگیرد که به حیث هموند جامعه و شهروند تعهدش میداند در مورد آنچه در پیرامونش روی میدهد، اظهار نظر بکند.

آردینی اوخو
چهارشنبه 14 آذر 1397
بؤلوملر :